کاش نگاهت را داشتم
حداقل این بود که جنس درخواستم فرقی میکرد
و نه در این منجلاب فرو میرفتم
و نه آلزایمر مادام العمر به سراغم می آمد
لااقل زمزه هایت توی لاله های گوشم گم میشد.
و من همچنان منتظر یک نگاه هستم.
شاید حال خوبی داشتم و تو هم نگاهت به من بود ولی خودت که میدانی گریه مجال سخن رانی
به من نمیداد به بگویم از خودم که چه کرده فراق با این دل
که در کویر دلم هم حتی یک گیاه خودرو هم نمیروید و این خبر میدهد از فراق تو
ای مردی که همه تاریخ منتظر توست،اوضاع خراب است،سربازهایت پیر شدند.
و شاید تنها راه حل گریه باشد،
گریه......